یکشنبه، آبان ۲۸، ۱۳۸۵

اينو نگاه

سلام
جون من اينو نگاه ->
دختره زنگ زده خونه. ميگه:
- آقاي سيد محمد مهدي حسيني؟ (تلفن به نام مهديه)
- شما؟
- من دنبال نويسنده اي به نام ... بودم از 118 20-30 تا اسم پيداکردم
- داداش من مهدي هست، اما نويسنده نيستش. خوب خانوم اينجوري که نميشه، يا زنگ بزن به مرکز ناشران، يا برو تو اينترنت سرچ کن ....
- اوا مگه ميشه؟
- اوا نداره! چرا نشه ... بلدي گوگلو؟؟
- بله. يه چيزايي بلدم. ميشه بگيد بايد چي کار کنم؟
- من هم گفتم ..... ولي باز زنگ بزنه سعي مي کنم بيشتر با هم آشنا بشيم.... اگر زنگ بزنه ....

خبر دار شدم، اينترنت نمي دونم مال کدوم شرکت، 50 ساعت ميشود 5 هزار تومان. يعني ساعتي 100 تومان. خداييش مي بيني؟ چه خوب شد نرفتم ساليانه بخرم. حالا مادام العمر سپنتا که به جاي خود ....

پدرم و عموهام و عمه هام بايد اين شعرو خوب حفظ باشند:
اميرتيمور لنگ - رفته به جنگ - خورده تفنگ - ماشالله به جونش - (1. يه لقد به _ونش 2. نخودچي به ...)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر