دوشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۸۸

یکشنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۸

پيشوني بلند

خوش بختانه پيشوني بلندي دارم و دوست دارم اين جمله رو روش بزرگ بنويسم:
اگه فكر مي كني من خرم! خر خودتي!
+ قابل توجه كانديداي انتخاباتي

شنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۸

یکی نغز بازی کند روزگار

در مجموع مواردي كه فراموش مي كنم و فراموش مي كنم و فراموش مي كنم خيلي چيزها هست كه من الان به اين 4 شعر گير ميدم:
  •  بشنو اين نكته كه خود را ز غم آزاده كني - خون خوري گر طلب روزي ننهاده كني
  • به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست - عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست
  • سالها دل طلب جام جم از ما مي كرد - وانچه خود داشت ز بيگانه تمنا مي كرد
  • یکی نغز بازی کند روزگار -  که بنشاندت پیش آموزگار (اين بيت رو جمعه اي بابا خوند و كلي باهاش حاليدم. اصولا مراودات با پدر بسيار دوست داشتني شده است!)

دوشنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۸

كسي نيست

كسی من را نمی خواند
صدایی بر نمی خیزد
امیدی پا نمی گیرد

شنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۸۸

از من بر مياد

.... كه كارهاي روزانه ي خودم رو در اكسل با اين برنامه نگهداري و بررسي كنم ....

شنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۸

بابام

الان بابام دعام كرد. مثل هميشه بود اما من بهتر از هميشه حال كردم. دمت گرم و سايت مستدام پدرم.

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۸۸

خواب

امروز امتحان داشتيم كه بصورت تستي در پشت كامپيوترها برگزار مي شد.
من اشتباه كردم و ساعت 2 ناهار رو تموم كردم و براي ساعت 3 خودم رو رسوندم سر امتحان!!
اما متاسفانه بسيار خوابم گرفت و اصلا نفهميدم چي جواب ميدم. سئوال رو مي خوندم وسطش مي خوابيدم تست ها رو مي خوندم و بعد سئوال يادم مي رفت! بعد هم بايد سئوال رو از اول مي خوندم حال نداشتم يك چرتي مي زدم و مي رفتم سئوال بعدي!! 30 سئوال بود كه بيشتر از 600 مي شديم نتيجه قابل قبول امتحان بود. و من 533 شدم. :ي

اشتباه كردم و ناهار رو زود نخوردم!!

شنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۸

ندارم

ديگر شبان را دوست ندارم