جمعه، آبان ۱۲، ۱۳۸۵

اينم مي دونم که …

سلام. اين تيتر زدنم کاملان مسخرست. خودم مي دونم. ضمنان جمله بندي چند تا نوشته قبليم هم بعضي جاهاش سکته دارند، اينم مي دونم.
اينم مي دونم که امروز رفتم استخر. با پدر. يک ساعت در کل اونجا بودم که نيم ساعتش در خواب شيريني بودم جاتون خالي. يک ربع تو سونا بخار، و يک ربع هم رو تخت هاي پلاستيکي که اونجا تعبيه کرده بودند. برگشتنه هم جاتون خالي تر، حليم خريديمو اومديم با مادرو پدر 3 فنري (فنر، نه نفر) خورديم. بعدش هم خوابيدم چون ديشب ساعت 2:30 خوابيده بودم کلي خوابم ميومد.

بعدش بيدار شدم با صداي زنگ همراهم و ديديم که عمو مجتبي به همراه بانو آمدند. زحمت کشيده بودند و خرمالو هم برامون از باغ شمالشون آورده بودند که خدا ايشالله بهش برکت بده. بعدش حرف اينترنت شد و اينکه کم کم دارند رقابت مي کنند، و اينکه آيا تعرفه ها رو کم مي کنند يا نع؟ الانم يه ياهويي کردم و به اين موارد جالب برخوردم:

اينم مي دونم که اقا! يا خانوم. سينما هم نرفتم. مگه زوره. هر چي نقده فيلم ها رو مي خونم، از آدمايي که يه حسي ميگه قبولشون دارم، راضي نميشم برم ببينم فيلما رو. چي کار کنم؟؟ زنداداشم (مونا طاهري) مي گفت يکي از آشناهاشون رفته فيلم چه کسي امير را کشت؟ را ببينود، بعدش فروشنده بهشون گفته اگه پشيمون بشيد، بليط پس داده نمي شود هــــــــان!؟!؟! اونم بنده ي خدا نفهميده که يعني چي. و رفته و الکي به اين آمار فروش فيلم هاي ايراني که امسال زده بالا اضافه کرده. يعني .. ؟؟ .

اينم مي دونم که اين لينکه که ديشب ديدمش، اطلاع رسانيه خوبي در اين زمينه که کدوم زمان، زمان مناسبي براي ديدن فيلم در زمينه هاي مختلف، با در نظرگيري زمان بندي شما، است. وجود دارد. و اينکه آيا؟

اينم مي دونم که تصميم گرفتم که ديگه پيش پيش اينترنت نخرم. از افرانت خانوم باقري زنگ زده تلفني (چقدر مهمم من. چه مشتريه مهومي!؟) ميگه سالي 60.000 تومان. از اونطرف سپنتا هم که يه مدت مشترکش بودم ميگه مادام العمر 99.000 تومان. اين يعني چي؟ انتگرال ميگيرم، حدشو حساب مي کنم، هوپيتال مي زنم، مشتق درجه دو مي گيريم، حتي ترکيب هاي حلقوي و آروماتيک مملکت رو در نظر مي گيرم، هيچ کدم جواب نمي دند. البته هيچ کدوم از اين چيزايي رو که گفتم بلد نيستم، فقط اسموشنو يادمه. شايد مشکل همين جاست؟

اينم مي دونم که يه سري فکر فلسفي دارم، مثل زمان در متن قبلي که بايد سر فرصت تو دستشويي يا سر نماز بهشون فکر کنم. مي دونيد که اين دو موقع، از بهترين و مفيدترين وقتاست براي فکر کردن؟ نمي دونستيد؟؟ دروغ گو ............ اينو همه ميگن. نه تنها من. خالي بند. آقا گلوبندک پياده ميشم.

اينم مي دونم که سرشماري نفوسو انفاس و اينا داره شروع ميشه. امروز برگشتني از استخر ديدم يک دخمل خانومي داشت با يه پيرزني سر تعداد افراد داخل خونه چک و چونه ميزد. اما اگه کسي سر نداشته باشه، کجاشو ميشمرن؟ ـــــــــد؟ د. د.؟

اينم مي دونم که از خوردن سولفات روي غافل نشويد، که در آن سودي است براي اعصاب مخاطبان شما. الان هم دارم لواشک مي خورم که از دماوند آوردن برام، و شورشو واقعان در آوردن. (صداي سق زدن ...... به غلط املايي کاري نداشته باش، صداشو تصور کـــــن!!)

اينم مي دونم که حرف براي گفتن زياده، من مي ترسم بلاگ اسپات حجمش کم بياد. من که رو نوت بوک خودم مي نويسم و ذخيره مي کنم. خيالي نيست. هست. يه روزم نوبت من ميشه .....

خواب نيره رو ديدم ديشب. خدا رحمتش کنه.
يک دقيقه سکوت ..... فاتحه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر