پنجشنبه، آبان ۱۱، ۱۳۸۵

امروزي

سلام و دو 100 سلام.
امروز فرداي ديروز، پنج شنبه، روز آخر هفته هستش. قرار بود تو اين هفته 3 تا فيلم توي يه روز برم!؟ خوب ديشب يکيشو رفتم. ميم مثل مادر. اگه بشه امروز فردا هم دو تاي ديگشو ميرم.

اگه دلتون کلي هواي گريه کرده، بسم الله. آهان. گفتم همراه هم مي برم!؟ بردم. داداشم و زنداداشم (داداش بزرگه) که شرمنده کردن و مهمون کردنم و داداش از فيلم علي رغم اشک هايي که ريخت خوشش نيومد. در مورد فيلم ميشه جمله استامينوفن رو گفت: برات نمي تونم آرزوي خوشبختي کنم، چون خوشبختيه واقعي وجود نداره. فقط مي تونم آرزو کنم که بتوني با بدبختي هات کنار بياي. که بنظر من اين خود خوشبختيه. عاره! خلاصه اين از اين فيلم. البته فيلم جاي نقد داره. نه فقط بخاطر کارگرداني اينا. از اين نظر که کلي مسايل توش مطرح ميشه، که جوونايي که چشم و گوش بسته باشند، تلنگري ميشه براشون که فلان چيز چيه يا از کجا اينجوري ميشه. حالا تا بخوان برن ياد بگيرن و بفهمن، آيا به راه درست ميرن يا نه ديگه با خداست. البته اين اولين فيلم و تنها فيلمي نيست که اينجوريه، نمونه هايي از اين دست (و پا) زيادن.

يه تيکه داشت تو فيلمه، خاله پسره (که در واقع دوست مادر پسر هست) ميگه فلاني گه خورده مثلان اينکارو بکنه. بعد پسر با نگاهي حاکي از شنيدن حرف زشت، به خاله نگاه مي کنه، و خاله مي گه: حالا اگه مي گفتم پي پي، فکر مي کردي يه کيک خوشمزه است.

ديروز، روز خوشي خواهد بود، ماهيو ماهي گيري .....

امروز که نوبت جواني تو است، مي نوش از آنکه کامراني تو است. عيبت نمي کنيم، گر چه تلخ است خوش است. تلخ است از آنکه زندگاني تو است.

و اما جلسه رسمي مي شود.

پارسال همين حدودا، با عمو مجتبي داشتيم مي رفتيم همدان، ديدن عمه اشرف، با اتوبوس ول ول. در راه گفتيم آقـــــا!بياييد از پراکنده جات و حرف هايي که اندرون و افکار و دانش و ايده ها و ... آدمو خالي مي کنه صحبت کنيم و کرديم. از خيلي چيزا صحبت شد. اما اون چيزي که يادمه من مطرح کردم، زمان بود. يه مطلب به همين نام تو وبلاگ مونا گذاشتم. من خيلي در مورد زمان، پيرشدن، معيار زمان، و ... فکر کردم و مي کنم.

توي اون جلسه از اين ديد حرف زدم که بيايد فرض کنيم، مي تونيم توي خورشيد و ماه قرار بگيريم. مثلا اونا را يک بالون فرض کنيم. هر جا که اونا باشند، مثلا اگر با خورشيد باشيم، هر جا باشيم هم روزو مي بينيم و هم طلوع و غروبو، و هر جا هم که ماه باشه، شب رو مي بينم. بعد، ببينيم که مردمان اون جا، چطور زندگي مي کنن؟ چي کار مي کنن؟ تحصيل، کار، سرگرمي ها، جرم ها، دزدي، دختر و پسرها، بچه مدرسه اي ها، پليس ها، شهرداري و ... بعدش، از اونجا ميريم يه جاي ديگه. و تمام ويژگي هاي اونا رو هم نگاه مي کنيم. و همين کار در سفر با بالون ماه.

حالا اين فکرو بکنم که چي بشه!؟ در نظرم اين هست که بگم، در زمان مساوي، در حاليکه همه روز و شب رو مي بينن، همه 24 ساعت و هر ساعت 60 دقيقه و هر دقيقه 60 ثانيه رو قبول داشته و با اون همه چيزشونو تنظيم مي کنن. همه تقويم که حاصل گذشت زمان هست رو دارند و برنامه ريزي هاشون هم بر اساس همونه. خوب که چي؟ که چي نداره؟ در حاليه که همه چيمون يکيه! زندگي هامون زمين تا آسمون با هم فرق داره، و اون فقط و فقط بخاطر يه سري چيزايي هست که فيزيکي نيست که ديده بشه. فرهنگ، قانون، تفسير زندگي در کل جامعه، حتي تفسير بدبختي و از اين دست.

چي باعث ميشه، که يه جاي کره زمين، روزي 8 ساعت کار کنن، و خروجيه کارشون بشه يه تکنولوژي و پيشرفت، و ايران -> ... يه جوري کار بکنن که خروجيش بشه، ترکمون، بحران، شکست، زمين خوردن، تورم، هرج و مرج، آمار جرم و جنايت و طلاق و .... 1001 کوفت و زهر مار ديگه؟؟؟؟؟ نع که مملکت ما، چيز مثبتي نداشته باشه، اما کافيه تيتر روزنامه ها رو بخونيم، و بعد خوبها بدها رو جدا کنيم. شعارها و حرف ها رو نع ها! اون خبرهايي که بالقوه مثبت و يا منفي هستند. اينکه فرضان يه کار خوبي الان حرفش بشه که 10 يا 15 سال ديگه آيا جواب بده يا نده حساب نيست.


در پي فهميدن همين زمان، انگليسي گوگليدم، به ويکي پديا رسيدم و از اونجا در قسمت فارسيش اين لينکو پيدا کردم. قسمتي از مطالبش رو ميذارم ولي اگه حوصله داشتيد ذخيره کنيد اين صفحه رو بعدان بخونيدش.


در پرسش از زمان ، ابهام زيادي موجود است و مجادلات بسياري بر سر تعيين هويت و چيستي آن صورت گرفته است. (مجادله طبيعت مشكل نظري و فكري است ). « زمان چيست ؟ آيا به عنوان يك موجود مستقل بايد تلقي شود يا نه؟ جوهر است يا عرض؟ وجود استقلالي دارد يا تبعي؟ و آيا اصولاً زمان وجود دارد يا نه؟ » (سيد جعفر سجادي: 1375، ص 346) هر يك از متفكران تلاش نموده اند تا از زاويه اي ابهام زمان را تحديد و بر پايه امر معمولي تبيين نمايند. امري كه در يك سير تحول فكري در تاريخ انديشه خود موجد مباحث بعدي مي گرديد.


بطور كلي پيش از ارسطو زمان را با اين ويژگي ها مي شناختند:
1.زمان به حركت وابسته است .
2.زمان مقدار يعني عدد حركت و نه خود حركت مي باشد.
3.اگرچه زمان مقدار و مقياس حركت است ولي در نفس « الآن » ذات زمان با حركت سنجيده مي شود.
4.حركت فوق ، حركت عام در هستي است.
5. زمان سرچشمه كون و فساد بوده و از اينرو قوه فاعلي و نه امري سلبي است.
6.زمان مرتبط با نفس انساني نبوده اگر چه در پيوند با نفس زنده يا نفس كلي باشد.(همان منبع ، همان جا)


در دوران قرون وسطي ، نگرشي ديگر به زمان با نگارش كتاب «اعترافات» توسط « آگوستين» مسيحي ارائه گرديدكه احتمالا بر ديدگاه كانت موثر بوده است او در حالي كه با نفس خود در نجوي است مي گويد: « برايم آشكار است كه زمان امتداد است ولي امتداد چيست؟ نمي دانم! آيا روح است؟ براستي آنگاه كه زماني را طولاني تر از زماني ديگر مي يابم به چيز مانندش نمايم؟ »
آگوستين زمان را فاقد هر وجودي ـ خارج از آن نفسي كه زمان را بطور مستمر در خود حس مي نمايد ـ مي دانست . او بر نقش عقل انسان در سنجش زمان تاكيد ولي خطاب به‌ عقل مي گفت: « از من مپرس كه چگونه اين امر را انجام دهي؟ مرا رها كن! و ذهنم را با طوفان تصاوير خيالي ات برهم مزن. من زمان را در تو مي سنجم با آن اثري كه اشياء از خود بر جاي گذاشته و در تو جاري است . آن را با دگرگوني وجودم مي سنجم و زمان را مي سنجم. »
او لحظات سه گانه زمان را به حالات نفس نسبت مي داد: خاطره (گذشته ) هشياري (حاضر) انتظار (آينده)
چه كسي مي تواند بگويد كه گذشته اي نيست در حالي كه خاطره اش يادآور گذشته است ؟ و چه كسي منكرحاضر مي گردد در حالي كه هشيار به آن چه طي مي شود، مي باشد؟ و با وجود انتظار آيا مي توان آينده را انكار نمود؟ آينده و يا گذشته دراز و طويل نيستند. اين انتظار آينده يا خاطره گذشته است كه طولاني مي نمايد.
ديدگاه آگوستين دو پيامد مهم را به همراه داشت:
1. زمان تنها در نفس است.
2. زمان متصل بوده و از لحظات تقسيم ناپذير تشكيل نشده است . لذا مدت و استمرار سرشت اصيل زمان مي باشد. امري كه بعدها توسط برگسون مطرح گرديد.


« علم طبيعت » اينشتين كاملا در برابر طبيعت شناسي نيوتوني قرار گرفته است. او با ارائه نظريه نسبيت ؛ تحولي مهم در مفهوم زمان در زمانه ما بوجود آورد برخي نتايج عام ديدگاه اينشتين كه در تقابل با ديدگاه نيوتن است عبارتند از :
1. زمان نسبي است .
2. مكان انحناء دارد .
3. فصل ميان زمان و مكان از حيث اطلاق ناممكن است . آندو با هم تكوين يافته اند كه « زمانمكان» ناميده مي شوند.
4. اندازه گيري از زمان نيز نسبي خواهد بود.

خيلي زمان رو خودم دوست دارم بهش فکر کنم. اصلان آدم ميبينه. کافيه خوتونو توي آينه ببينيد. عکس هاي چند سال گذشته خوتون و اطرافيانتون رو ببينيد. عادات گذشته خوتون و اطرافيانتونو يادتون بياد. اينکه مرور زمان سبب تغييرات ميشه يا چيزاي ديگه؟ به آدماي دورو بر دقت کنيم. سياست مدارا، ورزش گارا، هنرپيشه ها و ... مرور زمان چه چيزي رو در همه تغيير ميده. شکل ظاهري رو فقط؟

و در آخر يک سئوال تکراري.

کرم ابريشم که ميشه پروانه. آيا اون پروانه زيبايي که ما مي بينيم، همون کرم ابريشم اوليه هست، يا يک موجود ديگه هست؟

اين آقا علي رضا هم واقعان خدا بهش عقل بده. ميگه چقدر پول ميگيري روي يه پروژه کار کني. ميگم 200.000 تومان. از حرف زدنش (چت کردنش) فهميدم کار خودشو توي اداره ميخواد بده به من. قبول کرد پسره ي ... بهش گفتم خوب کارتو ول کن بابا .... عي بابا ...

فردا صبح استخر ميرم. همراه هم مي برم. بي تعارف ميگم. ساعت 8 - 10. حضور شما باعث تسلاي خاطر اينجانبان خواهد بود. ورود براي عموم و داييم آزاد است.

۳ نظر:

  1. سلام
    خوبی؟
    طولانیه اما من می خوانم

    پاسخحذف
  2. و علیک. خوبم . شما خوبی؟ تو گلیمچه دست تنهایی؟
    متن من نع ها! متن لینک رو منظورم بود.

    پاسخحذف
  3. ناراحت نشدم !
    ديگه حسابي ورزيده شدم !
    ممنون از حرفات .
    خيلي خنده داره كه بهت بگن شنبه آماده به دفاع باش كه اگه داورا سري شدن دفاع كني اگه نه كه....
    اينجاش از همه جاش ازار دهنده تره !

    پاسخحذف