شنبه، آبان ۱۳، ۱۳۸۵

تنبک

سلام.
ميشه آدمو بخاطر اشتباهي که تو گذشته کرده، تنبيه، سرزنش و .. کرد؟ من کلي ميگم. نه اشتباه خاصي مثل قتل، دزدي و ... اشتباهي مثل آدم فروشي؟ مثل درس نخوندن؟ مثل علاف چرخيدن؟ مثل ...
بنظر من نميشه. کل ميگم ها. نميشه. اگه ميگي ميشه، پس بايد بخاطر اينکه تو بچگي مامانو باباتو گاز گرفتي يا يه بچه رو چنگ انداختي، يا پيرهنتو پاره پاره کردي، يا صابونو انداختي تو چاه توالت، يا لاي خربزه فلفل گذاشتي داده به بچه همسايه، يا سيگار کشيدي، يا به بزرگترت گفتي احمق (تو بچگي ها)، يا پشت ماشين يکي نشستي و ماشينو خلاص کردي و ماشين 2 متر حرکت کرده و بقيه رو ترسوندي، يا 7 8 بار که سهله، چند 683 بار خودتو شبا تو جات خيس کردي، يا از رفتن مدرسه طفره رفتي، يا در حاليکه معلمت از در مدرسه وارد ميشه، و از 200 متري همديگر رو مي بينيد، و اون داره بهت دست تکون ميده به معناي سلام و ابراز دوستي، تو هم دست تکون ميدي اما بجاي سلام آقاي معلم، ميگي چطوري احمق، و دوستاي اطرافت ميزنن زير خنده! و باز از اين دست.

بابا جون. اين همه آدم که توي نت نميان چي کار مي کنن؟ من تا همين چندي پيش فکر مي کردم اگه اينترنت رو از من بگيرن چي ميشه. اما خودم دارم از خودم دورش مي کنم. خودمو باهاش خفه کردم. دنبال دنياي واقعي دوست دارم برم. توي اين مملکت، توي عالم واقعيش نمي فهمي چي ميگذره! حالا ميخواي توي عالم مجازي چي عايدت بشه؟ نا شکري نمي کنم از تجربه ها، اندوخته ها، عادات، تصميم ها، و کلان نکات مثبتي که ازش عايدم شده، اما برخي برهه ها، بقدري غرقش شدم، که خودم و خودم و خودم و دنياي خودم و دنياي واقعيه خودم رو نديدم. نديدم!!

يک سخن، فکر، حرف، ايده، مهلت، انگيزه، همت، اراده، اميد، تصميم تازه مي خوام، تا دو جهانم تازه شود. علاوه بر خداي هميشگيم که دارم بيشتر حسش مي کنم. هر چي تنهاتر ميشي، بيشتر حسش مي کني. هر چي از تعلقاتت دورتر ميشي، بيشتر ...

برنامه هايي که مي نوشتم، بعضا بايد يک سري جريان اطلاعات رو کنترل مي کرده. آخرش که بعد از يه مدت برنامه نويسي و مخ مخ کردن درش مي آوردم، از کشيدن فلوچارتش منصرف مي شدم. چون خيلي خيلي وقتمو مي گرفت. و اکثرا هم مقايسه مي کردم که خدا چطور کاراي منو ثبت مي کنه. چطور آيندمو برام رقم مي زنه؟ يعني توي اين دنيا بشر اون سيستمو مي تونه در بياره که همچين کاري رو هم بکنه. آمريکايي ها که در آوردن. همين الان از بالا سرم عکس ميگيرن. هر جا برم تو کشورشون کنترلم مي کنن. اما مي تونن بگن من بعدان چي کاره ميشم؟ مي تونن بگن چطوري ميميرم؟ مي تونن بگن؟ مي تونن آرزوهامو برآورده کنن؟ (زياد محو سوالام نشو.) مي تونن بگن من 5 روز جلوتر کجا ميرم؟

اونايي که يه جاي بدنشون مثل قلبشون با باطري کار مي کنه، چقدر حالت بدي دارند. فکرشو بکن. مي دوني که اگه باطريه قلبت تموم شه، و تو عوضش نکني، ميميري. به همين راحتي. مي توني از پريز بکشي بيرون و پايان سريال ...

اما من، شکر، شکر، شکر، شکر، سالمم. خدا به همه سلامتي بده ايشالله. نعمتي که بايد شکرشو بجاي آورد.

۴ نظر:

  1. خودمونيما چند تا بحث رو با هم يك كاسه كردي !
    چيزاي بحث برانگيزي هم مطرح كردي !
    اما تو قسمت اول كه بخاطر بعضي كارا بايد آدم متنبه بشه با قياسايي كه كردي مخالفم !( مي بيني جون گرفتم و دوباره شرارتم گل كرده) در هر حال بنظرم وجه بزرگ شدن و انجام دادن خيلي از اونها با اختيار و عقل و در دوران فهم و كمال رو گذاشتي كنار يه سري از كارايي كه تو عالم به قول ما حقوقيا: صغر و طفوليت !

    پاسخحذف
  2. هميشه يه جمله تو ذهنم بوده و هست و اون اينكه بهترين قاضي براي كار آدم خود وجدان آدمه !
    خداييش وقتي مي شيني و دو دو تا چار تا مي كني ميبيني كه قشنگ حس مي كني بايد به چه كاراي كرده و نكرده اي جواب بدي و بخاطرشون متنبه بشي و در كنار اون از مواخذه در مقابل كدامشون معافي !

    پاسخحذف
  3. ببين من موضوع تزم در باب جزاييات بودا !
    طول بكشه تا صبح از ويژگيهاي اسباب مجازات كيفري برات ميگم !
    بابت اولين تبريك هم ممنون .

    پاسخحذف
  4. اين اسباب جزاييت كه گفتم در حقوق بلوغ و عقل و اختيار در انجام فعل را براي مستحق كيفر بودن كار خلاف يا ترك كار لازمي كه ازش سر باز زدي شرط ميدونه !
    اون قسم از كارايي كه براي دوران طفوليت شمردي از شرط بلوغ و عقل خاليه پس مشؤوليتي در قبالش نداري !اين شروط در حقوق اسلامي و الهي نيز مطرح و ملاكه.

    پاسخحذف