حرف مفتي زدم که هفته اي يکبار فيلم راز رو مي بينم. 2-3 بار ديدم، براي يک بار نوت بر مي دارم تا بهش عمل کنم. آره داداش! عـــــــــــــمـــــــل!
با بلاگر فارسي هم آي حال مي کنم. خوشحالم که از بلاگر به جاي ديگه اي نرفتم! دست اينا (بلاگر ايرانيزه) هم ندرده!
بلاگ انگليسيم و عکسم رو هم عوضيدم.
واي دارم به رابطه هام و افراد پيرامونيم فکر مي کنم. من به چه دليل براي بقيه مهمم؟ صرف اينکه کامپيوتر بلدم؟ بعد از برخورد توي اين 3-4 ماه با 8 9 10 آدم، از نزديکان، متاسفانه پي بردم که اکثرا براي دانشم باهام در تماسند! واقعا براي خودم متاسفم. اما باشه! حالا (تازه) فهميدم و قضيه فرق مي کنه. از هر سن و سالي که بگيد، يعني آقايون عزيز! من چيز برجسته ي ديگه اي ندارم؟ (جاي شوخي نيست وگرنه دارم!) خدا رو شکر! آخه بندگان خدا! من 27 سالمه! مي دونيد يعني چي؟ يعني من که اينجوري نمي مونم! در فيضيه رو مي بندم و باهاتون همون رابطه اي رو خواهم داشت که شما با من داشتيد (تازه اگر بخوام رابطه داشته باشم! اگر!) بابا رو راست باشيد! بي شيله پيله! چه خيال خوشي! اما خوب مگه عيب داره آدم اينجوري باشه؟ جوابشم مي دونم. بايد به چيزايي که مي دونم عمل کنم. ولو اون چيزي که مي دونم و بايد بهش عمل بشه، بر خلاف خواسته قلبي و روحيات من باشه! آره!
با مهدي يک سر رفتيم سر خونه. برگشتنه گفتيم نان تافتون بگيريم. وايساديم توي صف! يک پسر بچه اي بود 2 ساله. مادر مادرش رو نمود. تا سر ميدون دويده بود، بنده ي خدا مامانش هم صف رو ول کرد و رفت دنبالش! پدرسوخته باهاش خيلي حال کردم. دعواشم که کرديم مي خنديد و کار خودش رو مي کرد! پدر سوخته!
- انسان به آرزوهایش نمیرسد بلکه به هدفهایش می رسد.هدف های واقعی که زمان و مقدارش مشخص شده باشند. (اينجا)
- اين بند هم بي ارتباط به نوشته من نيست! جالبه: در پی دوست میگردم شاید شما باشید
- هزارتوی تنهایی و هرمس کبير
با بلاگر فارسي هم آي حال مي کنم. خوشحالم که از بلاگر به جاي ديگه اي نرفتم! دست اينا (بلاگر ايرانيزه) هم ندرده!
بلاگ انگليسيم و عکسم رو هم عوضيدم.
واي دارم به رابطه هام و افراد پيرامونيم فکر مي کنم. من به چه دليل براي بقيه مهمم؟ صرف اينکه کامپيوتر بلدم؟ بعد از برخورد توي اين 3-4 ماه با 8 9 10 آدم، از نزديکان، متاسفانه پي بردم که اکثرا براي دانشم باهام در تماسند! واقعا براي خودم متاسفم. اما باشه! حالا (تازه) فهميدم و قضيه فرق مي کنه. از هر سن و سالي که بگيد، يعني آقايون عزيز! من چيز برجسته ي ديگه اي ندارم؟ (جاي شوخي نيست وگرنه دارم!) خدا رو شکر! آخه بندگان خدا! من 27 سالمه! مي دونيد يعني چي؟ يعني من که اينجوري نمي مونم! در فيضيه رو مي بندم و باهاتون همون رابطه اي رو خواهم داشت که شما با من داشتيد (تازه اگر بخوام رابطه داشته باشم! اگر!) بابا رو راست باشيد! بي شيله پيله! چه خيال خوشي! اما خوب مگه عيب داره آدم اينجوري باشه؟ جوابشم مي دونم. بايد به چيزايي که مي دونم عمل کنم. ولو اون چيزي که مي دونم و بايد بهش عمل بشه، بر خلاف خواسته قلبي و روحيات من باشه! آره!
با مهدي يک سر رفتيم سر خونه. برگشتنه گفتيم نان تافتون بگيريم. وايساديم توي صف! يک پسر بچه اي بود 2 ساله. مادر مادرش رو نمود. تا سر ميدون دويده بود، بنده ي خدا مامانش هم صف رو ول کرد و رفت دنبالش! پدرسوخته باهاش خيلي حال کردم. دعواشم که کرديم مي خنديد و کار خودش رو مي کرد! پدر سوخته!
- انسان به آرزوهایش نمیرسد بلکه به هدفهایش می رسد.هدف های واقعی که زمان و مقدارش مشخص شده باشند. (اينجا)
- اين بند هم بي ارتباط به نوشته من نيست! جالبه: در پی دوست میگردم شاید شما باشید
- هزارتوی تنهایی و هرمس کبير
جووووون من از اون بچه تخسا دوس دارم
پاسخحذفمن ازت سوال هم می پرسم ولی اگه جوابم ندی بازم دوست خوبمی. اینو مطمئن باش :)
پاسخحذفنمی دونم پرا فکر کردم این پستت مخاطبش منم :(
پاسخحذفمن كه باهاش كلي حال كردم. طفلك مامانش فقط!خيلي خوشگل و نمكي هم بود!
پاسخحذفبـــــــــــــعله!مطمئن هستم!
شما اصلا مخاطبم نبودي!گفتم كه!آقا بودند! شما دوست خوبمي!OK