چهارشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۶

نبود؟

عصري رفتم دكتر. براي اينكه بعد از پست هفته پيش، حالت سرماخوردگي دارم و صرفه مي زنم. آقا بعد از كلي انتظار (شلوخ بود) رفتم تو (همون داخل) ميگم سلام خانوم دكتر! خانوم دكتر: سلام خانوووووووووووووووووووم! خندش گرفته و به مريضاي زيادش اشاره مي كنه كه حواس براش نذاشتند!
اين بود خاطره اي از من.

۳ نظر:

  1. LOOOOOOOOOOOOOOL
    خوب شد بهت نگفت سلام حامده :))

    پاسخحذف
  2. عليك سلام آق ساني :p

    اسمم رو نمي دونست، وگرنه مي گفت نيوشا

    تا لحظه آهر كه داشتم ميومدم بيرون داشت مي خنديد. چي كار كنيم ديگه. خودم خندون، مريض هم باشم، دكترم رو مي خندونم :)

    پاسخحذف