مشهد هستم و عمران کسی رو 2a کنم. (بجز اونایی که گفتند و بر و بچز پادگان)
یکسالی میشه که آقا رضا رو ندیدم. امروز صبح رسیدیم و شب ایشالله میریم حرم.
منزل حاج عمو دکتر هستیم و adsl دارند و ما را مشعوف همی کردند.
با ابراهیم عزیز هم حرفیدیم. زنگ زدیم خونش نبود. بعد رو موبایلم زنگ زد و تلفن هتلشون را داد باهاش حرفیدیم. زده بوده بیرون شهر و لذتش رو برده بوده با همسرش. دمش گرم. خدایا ما هم بهش ملحق بشیم. امروز داشتم مصاحبه ها و معرفیش رو توی استرالیا می خوندم. توی مجله های محلیشون چاپش کردند و فرستاده برای عموجان اینا. وایییی که چه فرهنگ مثبتی دارند. ای خد!
برای مطلب سانی از این فرصت استفاده کردم و کامنت گذاشتم.
دیشب هم توی قطار کلی گفتیم و خندیدیم. خاله منصور هم باهامون بود کلی خوش گذشت. بهش می گفتم تورو خدا حرم مشرف شدید ما رو دعا کنیدا! می گفت مگه تو نمیای حرم. منم: نـــــــــع!!
بابا یک دمل چرکی و عففونی رو لپش زده 2-3 روزه، امروز صبح حاجعمو زحمت کشید بردش پیش یکی از دوستاش چرکش رو کشیدند. کماکان پاش توی گچه ولی شکر خدا بهتره.
فعلا بریم مشهد گذرونی تا بعد.
ziarat ghabool . omidvaram baba zoodi khoob shan:X
پاسخ دادنحذفبله دیگه حامد خان، گفتیم ما هم از جماعت ِبلاگدار عقب نیافتیم یهو!
پاسخ دادنحذفممنون سانی جان از آرزوت
پاسخ دادنحذفبه آرزوی سلامتی برای همه
همچنین زیارت آقا رضا نصیب همه بشه :X
مکین خانوم هم بدونند که بسیار حض یا حظ بردم از اینکه فهمیدم بلاگدار شدند و از خوندن نوشته هاشون هم لذت می برم منبعد. آره دیگه! لذت می برم :D ولی بنظرم تعداد کامنتهایی که برای هرمس می ذارید همیشه بیشتر از تعداد پست های بلاگتون باشه :p