سلام
اينو من حدس مي زنم که خدا وقتي خر رو آفريد، به ملائک گفت در آينده از اين موجود بيشتر خواهيد شنيد. راست مي گفته ها!!
ديشب از مراسم احيا جا موندم. با مهدي رفتيم دنبال شام (دوست مهدي آشپزه! يک دست پختي داره که نگو!). بعدش طرف، بنده ي خدا، از شدت کار زيادش، ساعت 1 اومد. من که خوابم ميومد گرفتم (چه جورم گرفتم!) توي ماشين مهدي خوابيدم از ساعت 11. چه خواب خوشمزه اي بود. بعدشم اومدم سحر رو خوردم (سحر همان غذايي است که در سحرگاه ماه رمضان قبل از اذان صبح ميل مي شود و نه جنس مونث!!! ) و خوابيدم. صبحم که قربونش برم تا رفتم پادگان برگشتم. اين ماه رمضونه خيلي حال داد پادگان. اصلا زود گذشت.
قراره همون سيستمه مالي که درآوردم با اکسل واگذار بشه به خودم. (يک جور کار اجراييه ديگه!) ازم طرح خواستن که دارم چيزي تو مايه هاي نمودارهاي UML در ميارم تا بلکه چشم و گوششون باز بشه بنده خداها.
فعلا خوابم مياد. تا فردا!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر