شنبه، فروردین ۰۴، ۱۳۸۶

خوب

سلام
خوب. فردا بايد برم پادگان. فکرشون بکون! من دو تا عيد رو تو سربازي هستم. اونايي که از ماه 2 اعزام شدند فقط يک عيد رو تو سربازي هستند و طرف دي و بهمن کارشون تموم ميشه. اينو داشته باشيد.

بعضي از فيلم هاي تلويزيون رو مي بينم. از تله تکست درآوردم و نوشتم که چه فيلم هايي دارند هر کردوم. از طنز هاش هم ترش و شيرين کار عطاران رو ميبينم که باهاش حال مي کنم. بخصوص اين خانم امير جلالي که معرکه هست. و اون سريالي که سيروس گرجستاني (حبيب آقا) توش بازي مي کنه. بقيه رو اصلا نمي دونم چي هستند و کي پخش مي شند. دوست دارم امسال با تلويزيون رابطه خوبي نداشته باشم اما با فيلم چرا. به همين دليل ديشب با ميثم رفتيم فيلم مهمان. خنديديم ولي بعضي صحنه هاش خنده اصلا نداشت. اخراجي ها رو هم در اين هفته مي بينم. اينم داشته باش.
دونستن فرق بين دوست داشتن چيزي و داشتن چيزي با مرور زمان معلوم ميشه. البته بعد از مدتي تجربه بهت اين رو مفهمونه. سعي کنم واقع بين باشم.

همه اينا رو گفتم تا به اينجا برسم.
اين متن زير از اين بلاگ:

اگر عمر دوباره داشتم مى كوشيدم اشتباهات بيشترى مرتكب شوم.
همه چيز را آسان مى گرفتم.
از آنچه در عمر اولم بودم ابله تر مى شدم.
فقط شمارى اندك از رويدادهاى جهان را جدى مى گرفتم.
اهميت كمترى به بهداشت مى دادم.
به مسافرت بيشتر مى رفتم.
از كوههاى بيشترى بالا مى رفتم و در رودخانه هاى بيشترى شنا مى كردم.
بستنى بيشتر مى خوردم و اسفناج كمتر.
مشكلات واقعى بيشترى مى داشتم و مشكلات واهى كمترى.
آخر، ببينيد، من از آن آدمهايى بوده ام كه بسيار مُحتاطانه و خيلى عاقلانه زندگى كرده ام، ساعت به ساعت، روز به روز. اوه،
البته منهم لحظاتِ سرخوشى داشته ام. اما اگر عمر دوباره داشتم از اين لحظاتِ خوشى بيشتر مى داشتم.
...
از مدرسه بيشتر جيم مى شدم.
گلوله هاى كاغذى بيشترى به معلم هايم پرتاب مى كردم.
سگ هاى بيشترى به خانه مى آوردم.
ديرتربه رختخواب مى رفتم و مى خوابيدم.
بيشتر عاشق مى شدم.
به ماهيگيرى بيشتر مى رفتم.
پايكوبى و دست افشانى بيشتر مى كردم.
سوار چرخ و فلك بيشتر مى شدم.
...
در روزگارى كه تقريباً همگان وقت و عمرشان را وقفِ بررسى وخامت اوضاع مى كنند، من بر پا مى شدم و به ستايش سهل و آسان تر گرفتن اوضاع مى پرداختم.
زيرا من با ويل دورانت موافقم كه مى گويد: ... شادى از خرد عاقل تر است.
اگر عمر دوباره داشتم، گْلِ مينا از چمنزارها بيشتر مى چيدم
و ...

بهم نويد دادند که يک سال از عمرم گذشته. لحظاتي فرصت دارم تا پيرتر از ايني که هستم بشم
من با پوست گاز مي زنمش. با پوست
تنظيمات مخفي ويندوز 98
و اين ها

۲ نظر: