شنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۵

ان الانسان لفي خسر

سلام.

اولين اسکان! جمعه! سرما! 3 پست به مدت 2 ساعت و نيم. از صبح تا 12 خوابيدم و بعد ناهار عدس پلو دادند بهمون. برنج هايي که در لابلاي آن عدس هم يافت مي شد. بچه هايي که با فرهنگ ... بودند. ترامادول و سيگار و خيلي چيزاي ديگه مصرف مي کردند. اولين پست ساعت 13 الي 15:30. بعد 5 ساعت استراحت. دومين پست از 8:30 الي 11. و آخرين پست از 4 صبح تا 6:30. اين هم يعني سربازي ما! هر چي بود اسکان در جمعه من ميره تا 5-6 ماه ديگه. امروز که اومدم از ساعت 3 تا 7 خوابيدم. بعد هم يک دوش حسابي و الان هستم با ايام پيش رو...

داشتم به دعاي سال تحويل فکر مي کردم گفتم اگر اين رو بگم بهتره:
يا مقلب القلوب و الابصار - يا مدبراليل و النهار - يا محول الحول و الاحوال - ان الانسان لفي خسر - حول حالنا الی احسن الحال

بابا هر چي ميگذره، زمين و زمان اين رو بهم يادآوري مي کنن که زمان داره ميگذره. چي بدست ميارم من از اين زمان؟ خودم رو در سال 86 دارم مي بينم. سربازي! اتمام چيزي به اسم تحصيل. بودن با خيلي ها و نبودن با خيلي ديگر. تجاربي و جورابم کوش؟

مي دونم که اون دنيا خودت هستي و خودت. يعني کسي به کار کسي کار نداره. دارم به اين نتيجه مي رسم که در اين دنيا هم همينه. من به کي مربوط ميشم؟ براي کي مهم هستم؟ اگر دختري رو مي خواي نام ببري من باز اين سئوال رو مطرح مي کنم. من بعد از ازدواج براي کي مهم هستم؟ کسي به غير از خودم مي تونه جواب سئوالم باشه؟ من خودم رو نمي خوام. يعني خودخواه نيستم. بايد باشم. بي خيال اينکه اين و اون چي ميگن. مگر بقيه خودخواه نيستند؟ نيستند؟ خوب باشند. اما آدميت رو، انسانيت رو، وجدان رو، خدايي رو، و ...

ميرسد ايام نو از راه
و پنداری که غوغايی به پا اندر ميان مردم است
راه ها طولانی و
رازها پژمرده تر
خنده ها گويی که سوی گيرايی رود
حاصل اين بزم و رزم
عيد نوروز و سال نيکو و عمر را يکسال گذشت !
در بساط دستفروشان
در ميان آنهمه جنس فراوان
نيک ميابی چند قلم جنس نکو
اما، اما چگونه بايد اين اجناس را از او خريد؟
من توانم ميرسد
تو توانت ميرسد
او هم اگر اينگونه است
پس که بايد با شتاب اينگونه کرد
دريغ، اما دريغ
ما شديم بی او و او شده تنهای ما
ما در اين نکته عجب غافل شديم
عيد اگر عيد است پس تنهايی چرا
اين بهار است و قشنگی زمان
هم، چو زيبايی جان
پس ترنم های بی پايان و بی دردم کجا؟
من نميدانم به چه انديشيده ايد
بس همين دانم که هر کس در توان خويش
او را در ميان من و تو خواهد گمارد
تا ترانه با زمانه
شادی و خوشحالی و حتی بهانه
يکسره با ما شود
نه فقط من باشم و تو باشی و ديگر نه هيچ...!
آه را هم در بساط دستفروشان ديده ام
ذره ای اندوه را
با نگاه و گريه و سرما و سختيها خودم هم چيده ام
جان مطلب بی گمان دانيد چيست؟
فکر ديگرباره بايد بر زمين و آسمان
تا نگردد مهر،افزون
شادی ... فغان!

ان الانسان لفي خسر؟؟؟
سال نو؟ نوي چي چي؟ انيگما (2003-VOYAGER) چه خوشگل بي خيال و با خيالم مي کنه!
يا مقلب القلوب و البصار و يا محول المال والموال از راه دورسال جديد را به شما و همه مردم و مسئولين خدمتگذار تبريك عرض مي نمايم. (شهرام جزايري)

من را چه مي شود؟
مي دونم چمه ها! فکر نکني مستاصل سر خودم موندم... نخير هم. هيچم هيچيم نيست. اينا نشونه سلامتيمه! همين افکار تا چند هفته قبل برام نبود. و من از خودخوري .... حالا بهترم. باد معدم بهتر شده. پاس بخشي و اسکان رو هم لمس کردم. و در تعطيلات خود را خواهم ساخت. استراحتي و تعقلي دوباره. آقاي سرهنگ علوي (در پادگان) امروز در مورد نيازهايي صحبت کردند که گفتند اگر تونستم در عيد يا بعد از آن روشون وقت بگذارم. تلفن و ايميل هم از من گرفتند.
اعتراف مي کنم که امسال چند برهه زماني براي من روز نويي بودن. شايد سال نوي من، چند بار امسال تحويل شد. چند بار!
back again ...

وحيد هاشميان و وب سايت اين چنيني؟! عيول

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر