شنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۵
همیشه یک نفربايد بپاخیزد
معلم پای تخته داد می زد
صورتش از خشم گلگون بود ...
و دستانش به زیر پوششی از گرد ...
پنهان بود ....
........ ولی آخر کلاسی ها
لواشک بین خود تقسیم می کردند ....
وان یک ... گوشه ای دیگر
< جوانان > را ورق می زد .......
برای آنکه بیخود ...های و هو
می کرد و ..... با آن شور بی پایان
تساوی های جبری را نشان می داد ......
با خطی خوانا به روی تخته ای کز
ظلمتی تاریک
غمگین بود
تساوی را چنین بنوشت :
< یک با یک برابر هست ...>
از میان ِ جمع شاگردان یکی برخاست ،
همیشه یک نفربايد بپاخیزد
به آرامی سخن سر داد :
تساوی اشتباهی فاحش ومحض است ...
معلم
مات بر جا ماند .
و او پرسید :
اگر یک فرد انسان واحد یک بود ....
آیا باز ......... یک با یک برابر بود ؟
سکوت مدهشی بود و ... سوالی سخت .... !!
معلم خشمگین فریاد زد :
آری برابر بود .
و او با پوزخندی گفت :
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آنکه زور و زر به دامن داشت
بالا بود ...
وانکه
قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت
پایین بود ... !؟؟
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آنکه صورت نقره گون ،
چون قرص مه می داشت
بالا بود ....
وان سیه چرده که می نالید
پایین بود ... !؟
اگر یک فرد انسان واحد یک بود .....
این تساوی زیر و رو می شد !!!
حال می پرسم :
یک اگر با یک برابر بود ...
نان و مال مفت خواران
از کجا آماده می گردید ؟
یا چه کس دیوار چین ها را بنا می کرد ........؟
یک اگر با یک برابر بود ...!
پس که پشتش زیر بار فقر خم می شد ؟
یا که زیر ضربت شلاق له می گشت ؟
یک اگر با یک برابر بود .....
پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد ؟
معلم ناله آسا گفت :
بچه ها در جزوه های خویش
بنویسید :
یک با یک برابر ....
نیست ......
من کسي را دوست مي دارم
که او اصلا نمي داند!
عشق را مي داند،
تجربه هاي دنيا را در کف دست مهربانش دارد،
اما زيرکانه عاشق است!!
پهلو به عشق مي زند،
که رسوا نشود.
کاش توي آسمون،
همه ابرها دل تنگ بشند،
بارون بشند،
تا باسم يه عالمه سوغاتي همراش بياره!
رفتنتو يادم هست! اما! اومدنتو کي يادم مياره!
با تو وفا کردم! تا جان به تنم بود!
دشمن مي پرستم! تا هستم
جمعه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۵
عجب چيزيه اين فايرفاکس!
بابا عجب چیزیه این فايرفاکس.
يه برنامه بهش اضافه کردم، که آفلاين متنامو مي نويسم و بعد يا علي، ميفرستتش به بلاگم
حتما ببيندش
powered by performancing firefox
از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون
يکشنبه : امروز ساعت 9 به دانشکده رفتم ، موقع رفتن تو سرويس يه خانومي پشت سرم نشسته بود و با رفيقش ميگفتن و ميخنديدين تازه موقع رفتن به من گفت : " ببخشيد آقا ميشه شيشه پنجرتونو ببنديد". من ميدونم که منظورش چي بود، اسمش رو ميدونستم اسمش نرگسه. مث روز روشن بود که با اين خنديدن ميخواد دل منو نرم کنه که بگيرمش ، راستيتش منم از اون بدم نمياد، از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون تصميم گرفتم با اونم ازدواج کنم.
دو شنبه : امروز به محض اينکه وارد دانشکده شدم سر کلاس رفتم . بعد از کلاس يکي از همکلاسيام ، مينا، جزوه منو ازم خواست . من که ميدونم منظورش چي بوده، حتما مينا هم علاقه داره با من ازدواج کنه، راستيتش منم از مينا بدم نميومد از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون تصميم گرفتم باهاش ازدواج کنم.
سه شنبه : امروز اصلا روز خوبي نبود نه از مريم خبري بود نه نرگس نه مينا، فقط يکي ازم پرسيد :" امور دانشجويي کجاست؟" من که ميدونم منظورش چي بود اما تصميم نگرفتم باهاش ازدواج کنم چون کيفش آبي بود فکر کنم استقلاليه اما وقتي جريان رو به دوستم گفتم به من گفت " اي بابا بدبخت منظوري نداشته " اما من ميدونم دوست من به ارتباطات بالاي من با دخترا حسوديش ميشه . حالا به کوري اين دوستم هم که شده هر جور شده با اين يکي هم ازدواج ميکنم.
چهارشنبه : امروز وقتي که وارد سلف شدم متوجه شدم از دانشگاه آزاد ساوه به دانشگاه ما اردو اومدن، يکي از دخترهاي اردو از من پرسيد :" ببخشيد آقا! دانشکده پرستاري کجاست ؟". من که ميدونستم منظورش چيه اما تو کاردرستي خودم موندم که چطور اين دختر ساوجي هم منو شناخته و به من علاقه مند شده. حيف اسمش رو نفهميدم . از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون تصميم گرفتم هر طور شده پيداش کنم و باهاش ازدواج کنم ، طفلکي گناه داره از عشق من پير ميشه.
پنجشنبه : يکي از دوستاي هم دانشکده ايم به نام احمد منو به تريا دعوت کرد، من که ميدونم از اين نوشابه خريدن منظورش چيه ، ميخواد بيخيال مينا شم . راستش از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون عمرا قبول کنم.
جمعه : امروز صبح در خواب شيريني بودم داشتم خواب عروسي بزرگ خودمو ميديدم . عجب شکوه و عظمتي بود داشتم دستمو تو کاسه عسل فرو ميکردم که ... مادرم يهو منو از خواب بيدار کرد که برم چند تا نون بگيرم، وقتي تو صف نانوايي بودم دختر خانمي ازم پرسيد :" ببخشيد آقا صف پنج تايي ها کدومه؟" من که ميدونم منظورش چي بوده اما عمرا باهاش ازدواج کنم . راستش از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون من از دختري که نونوايي بياد خيلي خوشم نمياد .
شنبه : امروز صبح زود از خواب بيدار شدم صبحانه ام رو خوردم و اومدم راه بيفتم که مادرم گفت :" نميخواد دانشگاه بري ، امروز جواب نوار مغزت آماده است، برو از بيمارستان بگير ." راستيتش از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون مردم ميگن من مشکل رواني دارم . وقتي به بيمارستان رسيدم از خانم مسئول آزمايشگاه جواب نوار مغزم رو خواستم . گفت :" آقا لطفا چند لحظه صبر کنيد" من که ميدونم منظورش چي بوده ....
چند وقتيه که يه بيماري بين جوونا خصوصا قشر سنتي جامعه چه دختر و چه پسر خيلي زياد شده! برای آشنايي بيشتر با اين بيماري و جلوگيري از شيوعش و شناسايي افراد درگير بد نيست شرح حال يکي از بيماران رو بخونين. (اين متنو بايد بالا مي ذاشتم که نذاشتم! حامد.)
پنجشنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۵
حکايت
در رفتن زهوار من، گويند هر نوعى سخن
»من كانه له تخمة كبيرة، فلهكيف الدنيا كثيرة«.
هر دم از عمر مىرود نَفَسي
پاى لقش، اگر نمانده بسي
آگاه باش اى پسر، كه تو را آقازاده نامند، نه دول آسياب! تو از هر دو سوى،كريمالطرفين مىباشى و بايد كه هر جاى روى، پس فىالمجلس قدر بينى و بر اتوبانصدر نشينى. فلذا قدر و قيمت نژاد خويش بشناس و از گم بودگان مباش كه هر كه دراين روزگار حسينقلىخانى ضعيف اوفتد، پس خلق در وى اوفتد و چنانش كند كهرَب و رُب خويش را از خاطر فرامُش دارد. پس تا ديگران فاتحهات را نخواندهاند،در قرائت فاتحه ديگران تعجيل كن و بدان كه اين عجالت نه از اعمال شيطان است،كه شيطان، در اين ميانه خرش به چند بوده باشد؟ ابليس بتواند جلو همان بندگى مارا بگيرد، كارى كرده است كارستان.
ابليس كى گذاشت كه ما بندگى كنيم
يك دم نشد كه بىسرخر زندگى كنيم
× حكايت:
چنان شنودم كه ميرزا فشمشم نامى به قصد حاجى شدن آهنگحج ساز كرد. پس در آن روز كه بر حجره اولى سنگ مىزد و رمى جمرات مىكرد،به ناگاه شيطان به طريقه ديجيتال بر وى ظاهر بشد و با وى به تكدر خاطر گفت:»اخوى، تو ديگر چرا؟...« پس سنگزننده را ندا درداد كه:
بيگانه اگر سنگ زند، حرفى نيست
من در عجبم دوست چرا مىزندم
پس حاج ميرزا فشمشم اين بشنود و قالب تهى كرد و اگر رنگ خون زرد بوده باشد، پس هر آينه افزون از حد از وى خون خارج بشد، چندان كه به پيمانه نيز نايد.هشيار باش اى پسر كه دنياى لامذهب جاى خواب نيست. خواب را اخوىمرگ گويند. و تو چنان مباش كه اگر دنيا را آب برد، فىالجمله تو را خواب. خواباندك از فشار خون باشد و خواب بسيار از گشادى جات. پس هرگز در بستر باز وگشاده مخواب و جاى خود را تا توانى تنگ گير. چندان كه پيوسته از لحد يادت آيدو خواب از همهجات درآيد.
چهارشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۵
من باغو پيدا ميكنم
سهشنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۵
امروز که نوبت جواني من است
مي نوشم از آن که کامراني من است
عيبم نکنيد گرچه تلخ است خوش است
دوشنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۸۵
مي گن دانش ذوق مياره!
مي گن دانش ذوق مياره!
حالا سئوال هست. چه دانشي و براي چه کسي؟
مثلا اينکه، برنامه اي که من باهاش کار مي کنم (PHP)، به عنوان برنامه برتر سال 2004 شناخته ميشه! منو شاد مي کنه! و حتي ياد گرفتن جزييات بيشتري از اين زبان و يا هر چيز ديگري که به فن من کمک کنه! اما اين اطلاع، شايد براي يک خانم خانه دار، اصلا موضوعيت و در نهايت ذوقي نداشته باشه!
خوب. ببينيد! اين اطلاع، خبر، دانش، افزودني مجاز و يا هر چيز ديگه اي که اسمشو ميشه گذاشت، روزانه از گوشمون شنيده، از چشمامون ديده و کلا از حواسمون دريافت ميشه.
شايد، يک نگاه، که از چشم ديده ميشه، پيغامي از مغز بر ما اعمال کنه که از DATA ي دريافتي شاد باش و يا ناراحت باش، و يا شايد بي تفاوت.
اما به سئوال من دقت کنيد. چه داده اي و براي چه کسي؟
شايد داده درست باشه، (VALID) اما براي من نباشه. (VERIFICATION)
و شايد بر عکس.
شايد ما به اون حد از آمادگي نرسيديم که اين دو رو، به درستي حلاجي کنيم، و در نتيجه شادي و ناراحتي هامون از دريافت و يا عدم دريافت اونها، به درستي در خودمون داشته باشيم. شده براي هممون که دريافت داده اي که در برهه اي از زمان، ما رو شاد مي کرده، در زماني ما رو ناراحت کنه و يا بر عکس.
به مثال مرگ نظر شما رو جلب مي کنم. (اينو بگم که شنيدن مرگه هيچ کس رضايت دروني رو جلب نمي کنه، اما به هر حال، آدما يا ناراحت مي شند، يا خوشحال و يا بي تفاوت هستند) ممکنه خبر مرگ منو بشنويد. خوشحال مي شيد. اما خبر مرگ همسايه صاحب سگ آقاي پتي بل رو بشنويد و براتون بي تفاوت باشه.
خبر مرگ من براي شما داده درستي هستش (VALID OK) و هم چنين براي شخص شما هم باشه (VERIFICATION OK).
خبر مرگ همسايه صاحب سگ آقاي پتي بل براي شما داده درستي هستش (VALID OK) ولي براي شخص شما نيستش (VERIFICATION Not OK).
اما انواع و اقسام داده ها رو ما مي گيريم توي روز. توي اينترنت که بيشتر. اما گاهي اين مقايسه ها، بخصوص اينکه من يه زماني از يه چيز خوشحال/ناراحت مي شدم، اما حالا ناراحت/خوشحال ميشم، خيلي فکرو درگير ميکنه، طوري که بعضي حواس داده جديدي رو نمي پذيرن. چون تکليفشون با داده هاي اخذ شده قبلي مشخص نشده.
يه راه اينه که بي خيال حواس ناراحت کننده شيم. اما بي حساب اگر اين کارو بکنيم، و جايي لحاظ نکنيم که منه آدم، يه زماني (بهتر يه جا ثبت کنيم چه زماني) از فلان داده ناراحت کننده بي خيال شدم (بعضا اگر دليل قانع کننده اي هم براش بنويسم بهتره!) ممکنه بعدان به مشکل بر بخوريم. به چه مشکلي؟ خيلي ساده است!
فرض کنيد، من از شوخي هاي اصغر ترقه که با من مي کنه ناراحت بشم. اگر سريعا اين حرکت (شوخي) رو درج کنم، ديگه شوخي رو از هيچ کس قبول نمي کنم، حتا از زنم حاجيه خانم ام کلثوم قابله باشی!! اما اگر داده رو با عنوان شوخي اصغر ترقه درج کنم، صرفا اصغر ترقه شامل برخورداي من ميشه!!
شايد ما به اون حد از آمادگي نرسيديم که اين دو رو، به درستي حلاجي کنيم! اما هميشه به ياد داشته باشيد، که اشتباهي نيست مگر يادگيري!
حامد.
یکشنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۸۵
گول اين ايميلها رو نخوريد!
Dear YAHOO User,
Because of the sudden rush of people signing up to YAHOO,
it has come to our attention that we are vastly running out of resources.
So, within a month's time, anyone who does not receive this email with the exact subject heading, will be deleted off our server. Please forward this email so that we know you are still using this account....
شنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۸۵
جمعه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۵
چشم!
يه دل هميشه بايد توش غم باشه ، وگرنه می شکنه .
يه کبوتر هميشه بايد عشق پرواز داشته باشه ، وگرنه اسير ميشه .
يه قناری بايد به خوش آوازيش ايمان داشته باشه وگرنه ساکت ميشه .
يه لب هميشه بايد توش خنده باشه وگرنه زود پير ميشه .
يه صورت هميشه بايد شاد باشه وگرنه به دل هيچ کس نمی چسبه .
يه دفتر نقاشی بايد خط خطی باشه وگرنه با کاغذ سفيد فرقی نداره .
يه جاده بايد انتها داشته باشه وگرنه مثل يه کلاف سردرگمه .
يه قلب پاک هميشه بايد به يه نفر ايمان داشته باشه وگرنه فاسد ميشه .
يه ديوار بايد به يه تير تکيه کنه وگرنه ميريزه .
يه چشم اشک آلود ، يه دل غم آلود ، يه کبوتر عاشق ، يه قناری خوش آواز ، يه لب خندون ، يه صورت شاد ، يه جاده با انتها ، يه دفتر نقاشی ، يه قلب پاک، يه ديوار استوار ، فقط يه جا معنی داره ، جائی که :
چشمای اشک آلودت رو من پاک کنم ، دل غم آلودت رو من شاد کنم ، جفت کبوتر عاشقی مثل من باشی ، شنونده آواز قشنگت من باشم ، لبای کوچيکت رو من خندون کنم ، نقاش دفتر خاطرات من باشم ، پاکی قلبت رو با سلامت عشقم معنی کنم ، و فقط از اينکه به من تکيه می کنی احساس مسئوليتم بيشتر ميشه .
احساس ميکنم بزرگ شدم چون الان فقط مال خودم نيست
پنجشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۵
جل الخالق
<div class="post-body">
د. اگر يواش زده باشید پيدا نمي کنه ها! محکم بزنيد! طوري که کيبورد بشکنه!
<div class="post-body" dir="rtl">
و. بعد از اين کار از پايين صفحه دکمه SAVE TEMPLATE CHANGES را اين بار به آرامي بزنيد.
شعله بيدار
می سوختم از حسرت و عشق تو بسم بود
عشق تو بسم بود ، که این شعله ی بیدار
روشنگر شب های بلند قفسم بود
آن بخت گریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود ، که پیوسته نفس در نفسم بود
دست من و آغوش تو ، هیهات ، که یک عمر
تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود
بالله ، که بجز یاد تو ، گر هیچ کسم هست
حاشا ، که بجز عشق تو ، گر هیچ کسم بود
سیمای مسیحائی اندوه تو ، ای عشق
در غربت این مهلکه فریادرسم بود
لب بسته و پر سوخته ، از کوی تو رفتم
رفتم ، به خدا گر هوسم بود ، بسم بود
فریدون مشیری ، از کتاب " آه باران"
چه قدر شبيه خودت مي شوي وقتي
به چهره هاي عبوس و اخمو لبخند هديه مي دهي .
فريادهاي حاکي از عصبانيت را با صداي بلند سکوت ، خاموش مي کني.
در تمام کارهايت فقط به خدا توکل مي کني .
بار همه زنديگيت را به خدا مي سپاري .
هر روز صبح تصميم مي گيري بهتر از ديروز زندگي کني .
به جاي ترسيدن از موانع ومشکلات ، با شور و شادي به راههايي فکر مي کني که تو را به موفقيت مي رسانند.
ايمان داري که خواستن ، توانستن است.
براي کمک به ديگران سر از پا نمي شناسي .
هميشه به خير و صلاح مردم کار مي کني .
اهداف بلند مدت و کوتاه مدت زنديگيت ، طعم معنوي دارند
che kar mishavad kard!!!
وقتی واقعیت ها , آدم را فریب بدهند چه کار می شود کرد ؟
روزگاریست که حقیقت هم لباسی از دروغ بر تن کرده است و راست راست توی خیابان راه می رود
عشق نشسته است کنار خیابان , کلاهی کشیده بر سر و دارد گدایی می کند و مرگ , در قالب دخترکی زیبا , گلهای رز زرد می فروشد
زندگی , در لباس افسر پلیس , برای ماشین های تمدن سوت می زند و شادی , در هیئت گنجشکی کوچک , توی سوراخی در
زیرشیروانی , از ترس گربه خشونت , قایم شده است و آدم ها , همان قورباغه های سرگردان مرداب تنهایی هستند که شاد از شکار مگس های عمرشان شب تا صبح غورغور می کنند
ajab!
هر وقت احساس کردي در اوج قدرتي به حباب فکر کن
دلبري آسان است , اما دلداري كار هر كسي نيست
به یک لبخند، بسیاری از درها به روی انسان گشاده خواهد شد
چهارشنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۸۵
irani ha!
بريم جام جهان نما - اونم با ياهو!
2. روزانه افراد بيشتري را به مسنجرتون اضافه کنيد.
خلاصه حراج زده به مالش!
بريد ببينيد حتماتن!
از اين به بعد! اينطور بگيم!
به هيچ وجه حس آپ کردن تا اطلاع ثانوی نيست!
و هيچ گونه حرکت محبت آميز از جمله: ماچ٬ بوس٬ قربونت برم و بدو آپ کن و چرا آپ نميکنی و هر چيزی تو اين مايه ها! منو دچار حس آپ کردن نميکنه!
حتی شما دوست عزيز!
joke!
- خب خیلی خوش اومدین. نگفتین آقازاده چیكاره هستن؟
- بله هه هه هه... ایشون بلاگر هستن.
- خیلی خوبه خیلی خوبه... اتفاقاً دختر مام همبرگر خیلی دوست داره.
--------------------------------------------------------
- ببخشین به نظرتون این آب زیپویی كه به اسم آبمیوه به خورد ما دادین، جواب ثواب خون دادنمون بود؟
- ای وای! این كه شماره داره... لیوان ادرار آزمایشگامون دست شما چیكار میكنه؟
از گورخري پرسيدم
از گورخري پرسيدم
از گورخري پرسيدم: ?تو سفيدي راه راه سياه داري، يا اينكه سياهي راه راه سفيد داري؟
گورخر به جاي جواب دادن پرسيد
تو خوبي فقط عادتهاي بد داري، يا بدي و چندتا عادت خوب داري؟
ساكتي بعضي وقتها شلوغ ميكني، يا شيطوني و بعضي وقتها ساكت ميشي؟
ذاتا خوشحالي بعضي روزها ناراحتي، يا ذاتا افسردهاي و بعضي روزها خوشحالي؟
لباسهات تميزن فقط پيراهنت كثيفه، يا كثيفن و شلوارت تميزه؟
و گورخر پرسيد و پرسيد و پرسيد و پرسيد و پرسيد، و بعد رفت
نتيجه اخلاقي: ديگه هيچ وقت از گورخرها درباره راهراههاشون چيزي نميپرسم
دوشنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۸۵
eeee ke eeee alan goft, yani che!?
نکاتی که در زیر میخوانید نکاتی بسیار ساده و سطحی هستند که اثر بسیار زیادی در ایجاد صمیمیت بین زن و مرد و در نهایت ارامش روحی دارد. از شما خواننده گرامی خواهش میکنم که قبل از اینکه قضاوت کنید این متن را تا اخر بخوانید . اینها خلاصه نظرات یک پزشک روانشناس است که در یک سمینار علمی مطرح نمودند. و بنده خلاصه انرا به حضورتان تقدیم میکنم:
زنها را درک کنید تا صمیمیت زیاد شود.تنها حسی که این موجود آسمانی را هراسان میکند . عدم درک متقابل از سوی همسرش میباشد.همانقدر که مردان از عدم شایستگی میهراسند.زنان از اینکه احساسات و عواطفشان درک نشود بیمناکند.
اگر میخواهید مردی نمونه باشید باید بدانید که:
زنان باید درک شوند.نیازها و عواطف و حضور او را درک کنید.شما باید شادی و ناراحتی و سر زندگی و کسالت و همه حالات او را درک کنید .
زن با صحبت کردن آرام میشود.همین که شروع به تعریف کردن میکند انگار که مسایلش به بهترین صورت حل میشود.هرگز او را از تعریف کردن و صحبت کردن باز ندارید.
گوش کنید. فراوان و فراوان به حرفهایش گوش کنید. وانمود نکنید که دارید به حرف هایش گوش میکنید بلکه واقعا به حرفهای او دقت کنید.گوش کردن به صحبتهای زن بذر صمیمیت را در دل شکننده او میکارد.هنگامیکه صحبت میکند صمیمانه و با مهر و محبت نگاهش کنید و به حرفهایش دقت کنید.
راه حل ندهید.سریع پیشنهاد و راه حل ندهید.زن نمیگوید که شما مشکل را حل کنید.او میگوید چون فقط میخواهد که گفته شود.و نه اینکه به سرعت مسئله حل شود.اگر میگوید سرم درد میکند نگویید برو دکتر.بگذارید به صحبتش ادامه دهد.
زن به توجه شما نیاز دارد .به او توجه کنید.به نیازهایش . به لباسهایش. به صورتش. به آرایش جدیدش.به ....به فعالیتهای روزانه اش و به صبوری و اخلاق نیکویش. به تبسم و اخم او به همه چیز ...
به مهمانی که میروید بین مردم غرق نشوید و هر از گاهی به دنبال او نیز بگردید . هم توجه کنید و هم به او فضا بدهید.او کفشی جدید خریده و از شما نظر میخواهد شما به او میگویید کفش خوبی است . او میداند که کفش خوبی خریده او میخواهد بشنود که " فوق العاده است"
زن مرد را مقتدر دوست دارد .مرد نباید ابراز ضعف نماید حتی اگر ضعیف باشد.دست کم نشان دهید که مقتدر هستید.با شخصیت و محترم باشید.ورزش کنید و خرابی های خانه را به سرعت اصلاح کنید.مسوولیت پذیر باشید.
زن دوست دارد که به او احترام بگذارید.به او احترام بگذارید.تنها خدا میداند که احترام گذاشتن به او چقدر برایش لذتبخش است. مرد و زن در جلوی در ایستاده است . زن واقعا" لذت میبرد اگر شما به او بگویید اول شما بفرمایید. آری به همین سادگی . هرگز زن را در برابر دیگران سرزنش نکنید حتی اگر اشتباه مسلمی مرتکب شده باشد.
زن به اعتبار نیاز دارد.زن را یکی از معتبرترین فرد خانواده معرفی کنید.البته بدون لطمه زدن به شخصیت خودتان.
به همسرتان قوت قلب بدهید.به او اطمینان دهید که دوستش دارید.به زبان بیاورید و بگویید دوستت دارم . عزیزم دوستت دارم. اری همین جمله را به زبان بیاورید . نگویید این کلمه لوس است.به او بگویید خانه بدون او روح ندارد. این جملات به زن قوت قلب میدهد که او در کانون عشق و محبت همسرش واقع شده است.
چند نکته به اقایان برای حمایت عاطفی از همسرانشان
اگر میخواهید که همسرتان همواره زنی با طراوت و سرزنده و مادری سنجیده و مهربان برای فرزندتان باشد تصور نکنید که مجبورید بهای سنگینی برای حصول به این نتیجه بپردازید.فقط کافیست دقایقی را دقیقا" به حرفهای او گوش دهید.
وقتی احساس میکنید همسرتان ناراحت است منتظر حرف زدن او نمانید.اگر شما آغاز گر صحبت باشید 50 درصد ناراحتی اش را از بین برده اید.نگذارید سکوت طرفین فضای سنگینی بر خانه حاکم کند
وقتی به او اجازه صحبت میدهید بدانید ناراحت شدن از اینکه او چرا ناراحت است کمکی به حل مسئله نمیکند.
از قطع کردن صحبت او جلوگیری نکنید
وقتی نمیدانید چه بگویید حرفی نزنید.اگر نمیتوانید حرف مثبتی بزنید و اگر به هر دلیلی نمیتوانید جانب احتیاط را نگه دارید بهتر است ساکت بمانید
اگر همسرتان قصد صحبت نداشت با طرح سوال او را به صحبت وادار نمایید.
احساسات او را اصلاح نکنکید . و در مقام داوری بر نیایید
تا حد امکان ارامش خود را حفظ کنید .واکنش نشان ندهید. چرا که اگر برای لحظه ای کنترل خود را از دست بدهید قطعا" شما بازنده خواهید بود و البته پشیمان!
نکاتی که در بالا ذکر شد شاید در نگاه اول بسیار ساده و سطحی و بی اهمیت جلوه کند ولی باور کنید که با رعایت همین نکات ساده ( و البته بی هزینه ) بسیاری از مشکلات مربوط به نبود صمیمیت بین همسران حل میشود.
موارد بالا برای آقایان است . به همین صورت نکاتی هم وجود دارد که خانمها باید رعایت کنند که به رعایت انها از سوی خانمها و رعایت نکات بالا از سوی آقایان قطعا" صمیمیت در زندگی پر رنگ تر خواهد شد .آری صمیمیتی که اگر در خانه حاکم باشد همه مشکلات کم رنگ میشوند و حاضر نخواهید بود که انرا با دنیا عوض کنید.
مگر ما از زندگی چیزی جز صمیمیت و یکدلی و فضایی با عشق و محبت میخواهیم؟ مگر نه اینست که حتی ان کسی که بدنبال کسب ثروت است هدفش رسیدن به آرامش است؟
از اينجا:
http://groups.yahoo.com/group/golbarg/join
جمعه، فروردین ۲۵، ۱۳۸۵
اللهم اسئولک الشوهر و الهمسر، جهت العر عر!
به اين يه نمونه دعا ازجيگری مجرد، زيبا، و 54 ساله به اسم زليخا توجّه کنيد
خدايا، شوهری خوشتيپ، مهربون، و خوش هيکل تو مايه های برد پيتت که 2 سال هم کوچيکتره به من عتا کن
کسی که موبايل نوکيا داشته باشه
بدونه چه جوری حرف بزنه! با اون زبون چرب و نرمش، جواب هر سوالی رو داشته باشه، مخصوصاً وقتی که ميپرسم "سايز باسنم چقدره
يه دکتری، وزيری، وکيلی باشه برا خودش
صندلی رو برام بکشه وقتی ميخوام جايی بشينم، يا در و برام باز کنه
و من رو به اندازه ابديت دوست داشته باشه
جواب خدا: جيگر به عکس خودت نگاه بنداز بعد از اين درخواست ها کن