سه‌شنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۸۸

تخم لاك پشت

وای، این شب چقدر تاریک است!

شب سردی است، و من افسرده
راه دوری است، و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
می کنم تنها، از جاده عبور
دور ماندند ز من آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غم ها
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر، سحر نزدیک است
هر دم این بانگ برآرم از دل
وای، این شب چقدر تاریک است!
خنده ای کو که به دل انگیزم؟
قطره ای کو که به دریا ریزم؟
صخره ای کو که بدان آویزم؟
مثل این است که شب نمناک است.
دیگران را هم غم هست به دل
غم من، لیک، غمی غمناک است


سپيد سياه - محمد اصفهاني - حجم: 750 كيلوبايت - WMA‌- من كه باهاش ملول شدم
-------------------- از دل گرفتگي هاي يك پسر خيلي پسر، يعني خودم





اون چند سال پيشا كه يك سايت براي معاونت سينمايي طراحي كردم، طي يك نامه، مدير، اطلاعات كاربري يك بخش مديريتي رو خواست كه طي يك نامه رسمي براي مدير سطح 2 يا 3 وزارت ارشاد ارسال كنه. منم نوشتم و ايشون هم ارسال كردند. چون تمام طول پروژه روند مالي و اداري اين واحد كند و آهسته بود، در طي صحبت هاي كه با مدير داشتيم از كندي پروسه هاي مالي و اداري اون نهاد مي گفتيم كه من گفتم: پس خوب شد من كلمه عبورشون رو گذاشتم: LockPosht!!‌ مدير: جدان؟ گفتم بله مگه نديديد؟؟ كلي مايه انبساط خاطرمون شد. نمي دونم حالا ايشون به روي اوشون هم آورد يا نه اما در كل از تخم و بي كلگي خودم خوشم اومد :ي

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر