امروز رفتيم کرج با دوستان جلسه دکي آزمنديان. تجربه اول و آخرم بود. خوب دلچسب نبود اما خوب بايد مي رفتم تا تجربش کنم. هي! وقت و حوصله داشتم در بابش مفصل مي نوشتم. ولي ندارم. پريروز اصفهان بوده، ديشب شيراز، امشب و فردا کرج. مي گفت 2 و 3 شنبه ديگه هم کرجه. چه بي ام و اي هم داشت. وقت ندارم. راستش رو بخواي يکي از استاداي دانشگام در ترم آخر بسيار براي من تاثيرگذار تر بود تا اين آقا. بيشتر داشت ترويج ازدواج مي کرد. به دخترا دلداري مي داد که خواستگارا براتون صف مي کشند و به پسرا دلداري مي داد که بالاخره يک دختري هم به شما ok ميده. خدا رو شکر فيلم راز رو هم ديده بود و نصف اجراش مهيا بود. به قول دوستي، ما ايراني هستيم و ميگن مرغ همسايه غازه! بابا وقت ندارم. خوابم ميادش!!
ina charande miporsidi migoftam vaght nazari beri
پاسخحذفای بابا! آدم میاد شهرِ ما میره آزمندیان آخه؟! میرفتی پایکوهی، بامِ کرجی (بدبختی جای دیگهای هم نداریم پزش رو بدیم که!) ها! پارکِ تنیسی، مهستانی...
پاسخحذف