سلام.
دو سال گذشت. از دو سال پيش تا حالا دو سال گذشته ديگه :)
منظور؟ آره. امروز سال نيره! (خدا بيامرز) البت که من نرفتم همدان. چون نمي تونستم مرخصي بگيرم. چون دو هفته پيش همدان بوديم. و هم چون شنبه عروسي داريم! واي عروسي! عروسي! منم پس از يکسال امروز عصر به فيض تيغ زني نايل آمدم. واي چه حالي داد بهم. من از شنبه تا سه شنبه تعطيلم. چه حالي! همايش سرداران سپاه هست و ما رو تعطيل کردند. تعطيل که چه عرض کنم! مرخصي اجباري برامون رد کردند. اما خوب مزه ميده ديگه. به همين دليله که تيغ زدم. فردا و پس فردا هم مي زنم. خودم رو خالي مي کنم اصلا! آره. خوب شد؟ ;)
اين مطلب آقا الفه خوندنيه. به همراه نظراتش و دو تا پستي که بعدش گذاشته.
دقت کردم به امور و کارايي که توي پادگان مي کنم کمتر مي پردازم. ولو نوشتنش توي اينجا باشه. بنظرم خيلي آروم تر ميشم اينجوري.
ميثم از مشهد اومده. دو سه روزي ميشه. کلي با هم شوخي مي کنيم. امروز اومده بود چند تا تکنولوژي وب رو (از جمله اين ريدر رو) بهش نشون دادم و چند تا سايت با هم چک کرديم.
فکر مي کنيد اگه از اين گوگلي ها، يا اونوري ها که موفق هستند، يک مصاحبه بشه، و سئوال کليشه ايه راز موفقيت شما چي هست؟ رو بپرسند چي جواب مي دند؟؟؟ حتما ميگن: توکل به خدا و دعاي خير پدر و مادر! جدي بهش فکر کرديد. نمي دونم ما با هم فرق فرهنگي داريم، يا فقر فرهنگي! فرق ما از کجاست تا کجا؟ فقرمون چطور؟ هي. ما درگيرودار چي هستيم؟ موفقيت چي هست اصلا؟ فکر کج انديش اين شکليه ( \ ) يا اين شکلي ( / )؟ راست انديش اين شکليه ( | ) يا اين شکلي ( - )؟ همين ديگه. فکرشون مثبته. ربطي به پدر و مادر و خدا هم نداره. اينجا فکرها محدود نيستند. در محدوديت هستند.
اصولا من با اين جمله بندي ها هم حال نمي کنم. تصادفان بعضان قافيه هم پيدا مي کنند اما چه فايده؟ چي ميشه کرد. اصولا از بيان يک معضل بدون راه حل خوشم نمياد. چون عموما معضل، مشکل، درد، غم و از اين قسم درک و فهمشون زياد سخت نيست. راه حل اين صحبت ها هم مشخصه. بعثي ها کجاييد تا با هم بعث سياسي کنيم!! (ديالوگي از اخراجي ها)
خداييش چه خوشگل شدم امشب!! يک سال ديگه مونده. تحملش زياد درد نداره! کمتر از 12 ماه. اين نيز بگذرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر