چهارشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۶

تنها ترين سال هچل هفت


اصلا ته و انتها به غير از مرگ چه معنايي داره؟ يعني چي آخرين ... سال 86؟ 85. 84. 83. 82. 81. 80. 79. 78. 77. 76. 75. 74. 73. 72. 71. 70. 69. 68. 67. 66. 65. 64. 63. 62. 61. 60. 59. مي دونيد؟ تك تك اين اعداد رو كه تايپ مي كردم، به حالت ها و اتفاقاتي كه توي اون سال فكر مي كردم. مرورشون مي كردم. چيزايي كه البته يادم مياد رو. بمونم سر خودم تا تعطيلاتي به اسم نوروز بياد؟ ساعت به جلو كشيده بشه؟ بعد از چند روز تعطيلي، تغييراتي كلي و جزيي در آدم ها و اجتماع و ... ببينم؟ اين يعني سال جديد؟ پس معني روز جديد، لحظه جديد، تصميم جديد چي هستند؟
سالي كه عنوانش 86 بود، براي من سال خوبي بود. خيلي درگيري فكري داشتم. خيلي زياد. از نظر مالي، به ظاهر حساب بانكيم، نصفش خالي شده، اما سال بعد پرش مي كنم. وضع ظاهرم، يك لباس خاكي بود، كه اصلا اذيتم نكرد و نمي كنه. اما خسته هستم. زيادي خستم. بله البته. خسته نباشم. خستگيم فكر مي كنم به بي حوصلگيم انجاميده. اما حقيقت اينه كه تنهام. چيزي كه بهش اصلا فكر نكرده بودم و اشتباه مي كردم فكر نمي كردم و اشتباه مي كنم فكر نمي كنم. لزوم بيرون اومدن از تنهايي ازدواج نيست. طرز فكر غلطي داشتم. داشتم. داشتم. دارم!! ساكت مي شم من.
اين اواخر، يك دوست خوب دستش توي دستمه. اسمش كتابه. اولا باهاش لاس مي زدم، اما جديدا باهاش زندگي مي كنم. گوگل ريدر رو كمرنگ كردم. خيلي زياد.
براي عمري كه ازم گذشته تنها مي تونم بگم حيف. آقاي قاضي نور (مسئول هاست ترنج) مي گفت بهم اين دو سال جزو عمرت نيست. اونجا هم بهت پيشنهاد استخدام دادند، نرو. به حرفاش رسيدم من. واي كه حال امسالم اصلا با پارسال يكي نيست. در حاليكه هنوز از خدمت اجباريم مونده اما خيلي اميد دارم. بهتر بگم. انگيزه دارم. به جرات ميگم براي تجربه هاي جديد. اشتباهات جديد. يادگيري.
زيباترين عكسي كه ديدم، عكس خودم بود.
بهترين كسي كه از دست دادم، خودم بود.
بهترين كسي كه باهاش آشنا شدم، خودم بود.
بدترين صحنه اي كه ديدم، صحنه اي از خودم بود.
بيشترين چيزي كه از دست دادم، زمان بود.
بهترين دوستم تنهايي؟ كتاب؟ اين يك تيكش خيلي منفيه. ازش اسكيپ مي كنم.
اين چند روز، خيلي لج دارم. حرس (حرص؟) مي خورم.
دوست دارم سال هچل هفتي نباشه سال 87.



پس و پيش 1: چون آدم بي جنبه اي هستم همون بهتر كه نرم بيرون خريد اين شب آخري. يك ريقه رفتم بيرون، طرف كفشاش رو حراج كرده بود. مي خواستم 3 جفت كفش بردارم، 22 تومان، يكيش رو برداشتم، 7 تومان. كتوني بود. همون بهتر. وگرنه ورشكسته مي شدم.
پس و پيش 2: سرباز نمونه كه شدم، قراره يك چند روزي شيرين تشويقي بگيرم. از اين بابت خوش به حالم شده.
پس و پيش 3: به تفكر اين روزهام ادامه مي دم. به نتايج خوبي رسيدم كه بايد روي خودم كار كنم و به قول يكي از سرهنگاي پادگان عملياتيش كنم.
پس و پيش 4: آقاي امام دادي كه از هند اومدند، به من سلام رسوندند. سلامت باشند.
پس و پيش 5: بذار اين 11 تا فيلمي كه سفارش دام به دستم برسند. نه!‌بذار!!
پس و پيش 6: زيباترين اس ام اسي كه دريافت كردم، اوني بود كه دوستم برام نفرستاد. اون بالا بايد مي گفتم، اينجا گفتم. شوخي كردم. اوني بود كه دوستم مشخصا براي من تايپ كرده بود. فقط و فقط براي من. از اونايي نبود كه سند تو عال بود.
پس و پيش 7: چه خوبه كه فردا صبح سال تحويل ميشه.
پس و پيش 8: روي يك فايل دارم كار مي كنم.
پس و پيش 9: حس مي كردم كه بعضي آدم ها ازم دوري مي كنند. نيازي نمي بينم اصلا بهش فكر كنم. چون به من ربطي نداره اصلا! :) بي خيالي رو حال مي كني؟
پس و پيش 10: يك 40 50 دقيقه اي از علي سنتوري رو ديدم. خوب هر فيلمي كه واقعي باشه، در مورد ايران هم باشه، چرا تلخه؟ مثل آدم برفي. مثل سگ كشي. مثل پرسپوليس. مثل علي سنتوري. حقيقت مثل كون خيار تلخه. چه بازيي قشنگي داشت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر