چهارشنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۵

غده هاي اشک


اون چيه دو حرفه، بهش مي گن حس.
اون چيه سه حرفه بهش ميگن درد.
اون چيه سه حرفه، بهش مي گن روح!
اون چيه دو حرفه، بهش مي گن غم!
اون چيه 3 حرفه، بهش مي گن عشق!
اون چيه دو حرفه، بهش مي گن آه!
اون چيه چهار حرفه، بهش مي گن شادي!
اون چيه دو حرفه، بهش ميگن دل!
اون چيه ...، بهش مي گن ...!

بگذار تا بگرييم چون ابر در بهاران
كز سنگ ناله خيزد روز وداع ياران
هر كو شراب فرقت روزي چشيده باشد
داند كه سخت باشد قطع اميدواران
اي صبح شب نشينان جانم به طاقت آمد
از بس كه دير ماندي _ چون شام روزه داران
سعدي بروزگاران مهري نشسته بر دل
بيرون نمي توان كرد الا به روزگاران

چيه! فکر کردي با يه شعر سرو تهش رو هم ميارم؟
مي خوام بهت بگم که من، هيچ چيزي، هيچ کاري، هيچ فعلي و (هيچ هر اسمي رو که مي خواي روش بذار) رو، ارضا کننده تر از اشک توي دنيا نمي دونم!
از اينکه مي گن طرف اشکش در مشکشه اصلا خوشم نمياد! بيشتر در مورد دخمل ها مي گن! اما اي کاش کمي جنس مخالف هم بلد باشه، اشک بريزه! ياد بگيره! هنر بزرگيه!
خالي شدن آدم، فقط و فقط از راه هايي نيست که ياد گرفتيم زرتي يادش مي کنيم. جيغ زدن، شادي کردن و .... اشک بهترينشه به نظر من! چون هم توي آدم خالي ميشه، هم غده هاي اشک آدم خالي ميشه! غده هايي که تمومي ندارن! ساليان سال با آدم هستند.
نه تو شادي! نه تو غم! نه وقتي که عزيزي رو از دست داديم! نه وقتي دستمون موند لاي در! نه وقتي موفقيتي به دست مياريم، نه وقتي موقعيتي رو از دست مي دیم!
از گريه غافل نشو! موقعيت هاي بسياري برات بوجود مياد که فکر مي کني، شايد يه آدم، يه مونس به دادت مي رسه! اما خبري از کسي نيست. اون موقع بغض چشماتو فشار مي ده! چشماتو مي بندي و اشک مي ريزي! معجزه اتفاق افتاده! تو خالي شدي! بدون اينکه با کسي ارتباط برقرار کني!
اما مگه ميشه!


ببين دوست من! ميشه! اوني که گريتو در مياره روحتو و اوني که گريه مي کنه جسمته! چه ارتباط قشنگي برقرار شده به نظر من! تو اينطور فکر نمي کني؟
بعضي وقتا خوبه که به علت گريت فکر کني. چرا گريه کردي؟ چي باعث شد تا گريه کني؟ عاشق شدي؟ موفقيتي؟ غم از دست دادن کسي؟ سوزني در انگشت شصتت رفته؟ و يا ....
حامد

يه چشم هميشه بايد توش اشک باشه ، وگرنه ميسوزه .
يه دل هميشه بايد توش غم باشه ، وگرنه می شکنه .
يه کبوتر هميشه بايد عشق پرواز داشته باشه ، وگرنه اسير ميشه .
يه قناری بايد به خوش آوازيش ايمان داشته باشه وگرنه ساکت ميشه .
يه لب هميشه بايد توش خنده باشه وگرنه زود پير ميشه .
يه صورت هميشه بايد شاد باشه وگرنه به دل هيچ کس نمی چسبه .
يه دفتر نقاشی بايد خط خطی باشه وگرنه با کاغذ سفيد فرقی نداره .
يه جاده بايد انتها داشته باشه وگرنه مثل يه کلاف سردرگمه .
يه قلب پاک هميشه بايد به يه نفر ايمان داشته باشه وگرنه فاسد ميشه .
يه ديوار بايد به يه تير تکيه کنه وگرنه ميريزه .
يه چشم اشک آلود ، يه دل غم آلود ، يه کبوتر عاشق ، يه قناری خوش آواز ، يه لب خندون ، يه صورت شاد ، يه جاده با انتها ، يه دفتر نقاشی ، يه قلب پاک، يه ديوار استوار ، فقط يه جا معنی داره ، جائی که :
چشمای اشک آلودت رو من پاک کنم ، دل غم آلودت رو من شاد کنم ، جفت کبوتر عاشقی مثل من باشی ، شنونده آواز قشنگت من باشم ، لبای کوچيکت رو من خندون کنم ، نقاش دفتر خاطرات من باشم ، پاکی قلبت رو با سلامت عشقم معنی کنم ، و فقط از اينکه به من تکيه می کنی احساس مسئوليتم بيشتر ميشه.
احساس ميکنم بزرگ شدم چون الان فقط مال خودم نيست.

۴ نظر:

  1. man be nazaram khandidan ham daghighan in tasir ro dare amma har kodom be jash !!

    پاسخحذف
  2. kheili vaghta khoda ro be khtere hamin chand ta ghatre ab ke az cheshmam miad shokr mikonam(albatte baazi vaghta rudkhune mishe!!!!!)

    پاسخحذف
  3. شفیعی کدکنی با استقبال از این شعر سعدی، چنین گفته

    گفتی به روزگاری مهری نشسته، گفتم
    بیرون نمی توان کرد، حتی به روزگاران

    پاسخحذف