پنجشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۸

تیریپ

  • پياده روي رو توي زمستون و پاييز خيلي دوست دارم. دو روزه پياده ميام خونه. نيم ساعت چل ديقه اي طول مي كشه. بديه تجربه امروز شب عيدي ديدن تصادف يك موتوري با يك ماشينه بود كه من نديدم بيچاره تكون بخوره!!
    طول مسير هم انگار محله واجبي بار گذاشته بودن دسته جمعي، بوي گندي بودا!
  • اين فرهنگ مزخرف (نه به معناي آراسته كه به معناي افتضاح) ما هم نفرت رو بلندتر از عشق فرياد ميزنه. اينقدر برجسته! 
  • يك حس انتظار (در كنار ساير حس ها مانند بي اعتمادي، تنفر و ...) در ملت مي بينم. منتظرن يه چيزي بشه. حالا نمي دونم چي! و جالبه برام كه مردم در چيزي كه مورد نظر بعضي ها نيست بطور گسترده تري متحد مي شن.
  • گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز- رفت با مهرورزان تیریپ ریخت

چهارشنبه، آبان ۰۶، ۱۳۸۸

نمي شود ديگر

حقيقتا نمي شود
موسيقي من را حال مي دهد

دوشنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۸۸

جمعه، مرداد ۲۳، ۱۳۸۸

گزير و گريز

موسيقي گوش ميدم خداي نكرده!‌ ديگه چي كار مي تونم بكنم؟

جمعه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۸

اگرها و پايان آن ها

اگر من جمله ام رو با اگر شروع نكنم خيلي خوب ميشه براي هميشه
اگر نگم كه اين اگر اگر هيچ فايده اي نداره جز افسوس و آه و جا موندن از لحظه ي حال كوتاهي كردم
اگرتر اونه كه اگر دست بكار نشم و بخودم نيام بر اين اگرها مي خواد اضافه بشه
و اگر اينطور بشه ديگه اگر پدر آدم جد آدم رو هم در مياره
هوم؟! :ي